Adore you<3(Part¹¹)
پارت 11
کوک ویو
هیونجین و ا. ت خواستن برن بیرون که
کوک: ا. ت تو میمونی
ا. ت لبخندی به هیونجین زد و رفت داخل اتاق
کوک : درو ببند( عصبی )
ا. ت کمی ترسید ولی اشکال نداره باید بفهمه یکی دیگه عاشقشه
کوک: میخوام دلیل این لبخند و خوش و بش و جک گفتن و شنیدن با ... اقای جئون و بدونم .
ا. ت : خـ ... خب هیونجین ا ... از دوران بچگی با من بزرگ شده و توی یک محله بودیم
خیلی همو دوست داشتیم ولی یک روز بعد اومدن نتایج کنکور مشخص شد که باید به دانشگاه اکسفورد فرانسه بره و تحصیل کنه و از اون موقع به هم قول دادیم که حتما یک روز باهم دوباره مثل قبلا میشیم
خیلی ...
خیلی پسر خوب و گرمیه ولی نه با همه اگه کاری کرد که ناراحت شدید من به جای اون ازتون عذر میخوام
کوک : با این حرفایی که شنیدم متوجه شدم ا. ت و هیونجین از چندین سال پیش باهم دوستن و همو میشناسم
ولی باید جلوی هیونجین بگیرم
من عاشقش شدم و برام فرقی نداره کی قبلا عاشقش بوده اون مال منه( همه تو ذهنش)
کوک : اوکی ... مرخصی
ا. ت : چشم ... به سمت در رفت ولی دستگیره در رو گرفت و برگشت
ا. ت : براتون مهمه؟
کوک: کاش میتونستم بهت بگم چقد بیشتر از اینا برام ارزش داری( تو ذهنش )
کوک : اون و تو پرسنل منین و من حق دارم بدونم بین دو پرسنلم چیه درست میگم خانم کیم؟
ا. ت : متوجه شدم ...
وقتی ا. ت از اتاق خارج شد کوک به صندلی تکیه داد و داشت نقشه های تو ذهنشو میچید.
#jung_kook_we_love_you
کوک ویو
هیونجین و ا. ت خواستن برن بیرون که
کوک: ا. ت تو میمونی
ا. ت لبخندی به هیونجین زد و رفت داخل اتاق
کوک : درو ببند( عصبی )
ا. ت کمی ترسید ولی اشکال نداره باید بفهمه یکی دیگه عاشقشه
کوک: میخوام دلیل این لبخند و خوش و بش و جک گفتن و شنیدن با ... اقای جئون و بدونم .
ا. ت : خـ ... خب هیونجین ا ... از دوران بچگی با من بزرگ شده و توی یک محله بودیم
خیلی همو دوست داشتیم ولی یک روز بعد اومدن نتایج کنکور مشخص شد که باید به دانشگاه اکسفورد فرانسه بره و تحصیل کنه و از اون موقع به هم قول دادیم که حتما یک روز باهم دوباره مثل قبلا میشیم
خیلی ...
خیلی پسر خوب و گرمیه ولی نه با همه اگه کاری کرد که ناراحت شدید من به جای اون ازتون عذر میخوام
کوک : با این حرفایی که شنیدم متوجه شدم ا. ت و هیونجین از چندین سال پیش باهم دوستن و همو میشناسم
ولی باید جلوی هیونجین بگیرم
من عاشقش شدم و برام فرقی نداره کی قبلا عاشقش بوده اون مال منه( همه تو ذهنش)
کوک : اوکی ... مرخصی
ا. ت : چشم ... به سمت در رفت ولی دستگیره در رو گرفت و برگشت
ا. ت : براتون مهمه؟
کوک: کاش میتونستم بهت بگم چقد بیشتر از اینا برام ارزش داری( تو ذهنش )
کوک : اون و تو پرسنل منین و من حق دارم بدونم بین دو پرسنلم چیه درست میگم خانم کیم؟
ا. ت : متوجه شدم ...
وقتی ا. ت از اتاق خارج شد کوک به صندلی تکیه داد و داشت نقشه های تو ذهنشو میچید.
#jung_kook_we_love_you
۱۶.۴k
۰۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.